- ۰ نظر
- ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۲۶
داستان زیر حکایتی است ازمحبت یک معلم که سرنوشت کودکی را تغییر داد. تقدیم به همه آموزگاران مهربان و دوست داشتنی . و با ذکر این جمله از ارد بزرگ که : آموزگاری ، عشق است چنین جایگاهی هیچگاه به دست غیر مباد .
در روز اول سال تحصیلى، خانم
تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه،
مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و
فرقى بین آنها قائل نیست.البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت.
مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام
تدى استو دارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز
دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى
دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و
خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى
نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور
می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى
بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.
معلّم
کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با
استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت
کامل".
معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز
فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان
ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.
معلّم کلاس
سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده
است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او
علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل
روبرو خواهد شد.
معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى
درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى
ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.
خانم تامپسون با مطالعه پرونده
هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش
کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى
او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ
پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى
بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى
را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه
چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد
امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى
دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به
خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد
تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم
تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.خانم تامپسون، بعد از خداحافظى
از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد،
او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش
"زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به
تدى می کرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم
تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او
یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ
گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش
آموزش شده بود.
یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.
شش
سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که
دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما
همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.
چهار سال بعد
از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با
وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از
دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم
تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و
باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت
لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم
تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این
بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.
ماجرا
هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته
بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده
بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر
موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر
داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس
بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست
کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و
روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را
به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که
به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم
که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من
نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.
خانم تامپسون که
اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى
که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون
مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم
بسیاری از دانشآموزان، چه در ریاضیات قوی باشند چه ضعیف، بر این باورند که یادگیری ریاضی یک توانایی موروثی و ژنتیکی است؛ اما تحقیقات اخیر نشان داده است که استعدادهای ذاتی آنقدرها هم که ما فکر میکنیم بااهمیت نیستند. تجربه نشان داده است که انسانهای موفق کسانی بودهاند که سخت تلاش کردهاند، نه کسانی که IQ بالایی داشتهاند. انسانهای موفق میدانند که کلید موفقیت در هر کاری، پشتکار و تلاش است، نه استعداد خدادادی.
کارول دوئک در کتاب "روانشناسی موفقیت" بیان میکند که طرز تفکر مثبت دلیلی است که باعث میشود در حالی که عدهای از انجام کار سر باز میزنند، عدهای دیگر به طور مداوم تلاش کنند. دانشآموزانی که طرز فکر ثابت و تغییرناپذیری دارند تصور میکنند که با استعدادهای ذاتی به دنیا آمدهاند و برای دستیابی به چیزی غیر از استعدادهایشان، توانایی ندارند و طبیعت، آنها را محدود کرده است. با این تفکر دست از تلاش میکشند و شکست را میپذیرند.
اما دانشآموزانی که تفکر مثبت و رشدیافته دارند معتقدند که هیچ چیزی نمیتواند آنها را محدود کند و هر آزمون را به عنوان فرصتی برای یادگیری تلقی میکنند. این دانشآموزان میدانند که تجربه و تلاش میتواند جای هوش ذاتی را بگیرد و هرگز به هیچ بهانهای دست از تلاش نمیکشند.
روانشناسان بر این باورند که موفقیت در هر حرفهای، نتیجهی تفکر مثبت است. تفاوت بین نتیجهای که از استعداد ذاتی یا تلاش حاصل میشود در این است که استعداد ذاتی باعث میشود اولین باری که با مسئلهای مواجه میشوید بتوانید به آن پاسخ دهید؛ اما در طولانیمدت افرادی موفق هستند که سخت تلاش میکنند و پشتکار دارند.
کیم کلن، دبیر ریاضی است و اعتقاد دارد هیچ دانشآموزی وجود ندارد که تلاش کند، اما موفق نشود. والدین در پرورش تفکر مثبت در فرزندانشان نقش مؤثر و تعیینکنندهای دارند. اگر تفکر مثبت وجود نداشته باشد، دانشآموزان در مقابل مسائل سخت تسلیم میشوند و در واقع وقتی برای آنها صرف نمیکنند.
بعضی بایدها و نبایدها وجود دارند که با توجه به آنها، والدین میتوانند به یادگیری ریاضیات در فرزندان خود کمک کنند. چنانچه این تفکر مثبت در کودکان پرورش داده شود، هیچ چیز حتی ریاضیات، ترسناک و سخت به نظر نمیرسد.
باید به فرزند خود بگویید که همهی انسانها میتوانند در یادگیری ریاضیات موفق باشند و هیچ استثنایی وجود ندارد. باید برای فرزندتان داستان جالب اینشتین را تعریف کنید. معلم اینشتین وقتی او 9 سال داشت، به پدرش گفت که اینشتین در هیچ حرفهای نمیتواند موفق باشد، اما سالها بعد، وی با ممارست و تلاش جایزهی نوبل فیزیک را از آنِ خود کرد. استعدادهای خدادادی با تلاش و پشتکار به ثمر مینشینند. افراد زیادی وجود داشتند که فقط با دو عنصر تلاش و جدیت به قلههای موفقیت دست یافتند. فرزند شما باید به این باور برسد که برای رسیدن به هدف، بیشتر از استعداد، به پشتکار نیاز دارد.
کافی - هشدار!مرگ مدارس دولتی نزدیک است. کار از اجاره گرفتن نزدیک به هزار مدرسه دولتی آن هم با دانش آموزانش شروع شده و از این پس گویا قرار است جذب معلم در این مدارس به اجاره کنندگان مدارس دولتی سپرده شود تا به جای معلمان باتجربه آموزش و پرورش یا فارغ التحصیلان مراکز تربیت معلم به سراغ دانشجویان و فارغ التحصیلان بیکار دانشگاهی بروند و اگر هم کمی سرکیسه را شل کنند برای چند ساعت هم که شده از معلم های بازنشسته برای آموزش بچه های من و شما استفاده کنند. حال هر چه معلم جوان تر و کم تجربه تر باشد ،پرداختی مدرسه به او کمتر می شود و سود بیشتری به جیب کسی می رود که مدرسه را از آموزش و پرورش اجاره کرده و پول لازم برای یک سال حقوق معلم ها را هم یکجا از آموزش و پرورش گرفته است.
به گفته برخی کارشناسان آموزش و پرورش استارت کار از یک سال پیش زده شد،وقتی که وزیر آموزش و پرورش و مشاور عالی اش سید کاظم اکرمی خبر از مازاد بودن حدود 100هزار نیرو در آموزش و پرورش دادند و اینکه این نیروها می توانند با 20سال سابقه بازنشسته شوند.با اینکه در خبرها مسئولان بارها به این موضوع اشاره کردند که این افراد از نیروهای خدماتی بوده اند و به اشتباه در کسوت معلمی مشغول به فعالیت شده اند اما در آخر مشخص نشد بازنشستگی این تعداد نیرو از آموزش و پرورش تنها از بین نیروهای خدماتی بوده است یا معلمان خسته از تدریس نیز در بین این افراد راهی خانه هایشان شده اند.معلمانی که نه تنها مازاد نبودند بلکه باید جای خالی شان توسط معلم های تازه نفس آموزش دیده در مراکز تربیت معلم پر می شد.
یکی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش که اصرار بر فاش نشدن نام و سمت خود دارد در گفتگو با خراسان پرده از راز مدارس اجاره ای بر می دارد.او این اقدام آموزش و پرورش در واگذاری آموزش در مدارس به بخش خصوصی را اقدامی در جهت نابودی مدارس دولتی و پایین آوردن شان و منزلت معلم می داند و معتقد است تا دیر نشده دولت و مجلس باید فکری به حال این موضوع کنند.او می گوید از مهر ماه امسال آموزش در بیش از 970مدرسه دولتی واگذار شده است و آموزش و پرورش هیچ دخالتی در نحوه به کارگیری و استخدام معلمان شاغل در این مدارس ندارد.بلکه این افراد طرف قرارداد با آموزش و پرورش هستندکه با توجه به بودجه ای که برای جذب معلم در نظر گرفته اند از بین فارغ التحصیلان دانشگاهی و یا دانشجویان اقدام به جذب معلم می کنند. اگر چه ممکن است این افراد معلم هایی را برای تدریس در مدارس دولتی به کار گمارند که هیچ گونه سابقه ای از تدریس ندارند و با اصول تدریس و معلمی نیز ناآشنا باشند.
در این مدل که هنوز اطلاع رسانی دقیقی از آن در رسانه ها صورت نگرفته است مدرسه با تابلوی مدرسه دولتی اقدام به ثبت نام از دانش آموزان می کند ،اما در اصل این مدرسه دولتی نیست و فرد طرف قرارداد با آموزش و پرورش درباره نحوه جذب معلم و کادر آموزشی تصمیم گیری می کند.وقتی از بحث هزینه ها می پرسم می گوید:وزارت آموزش و پرورش مدارس را از مهرماه تا خرداد ماه به این افراد واگذار کرده است و به ازای هر دانش آموز سالیانه حداقل 450هزار تومان پرداخت می کند.این پول با آغاز سال تحصیلی به صورت یکجا به حساب فرد طرف قرارداد با آموزش و پرورش واریز می شود و آن شخص است که در مورد نحوه و میزان هزینه کردن بودجه دریافتی تصمیم می گیرد.
کمی پرس و جو کافی است تا بتوانیم آدرس چندین واحد آموزشی به اصطلاح خودگردان را پیدا کنیم و به سراغ اولیای دانش آموزان برویم و از نحوه اداره مدرسه و آموزش در آن سوال کنیم.آنچه در همان ابتدای کار به آن برمی خوریم این است که غالب این مدارس در حاشیه مراکز استان ها واقع شده اند و به نظر می رسد این کار را ابتدا از حاشیه شهرها شروع کرده اند تا کم کم به مرکز شهرها برسند به همین دلیل ما برای آگاهی از چند و چون ماجرا راهی شهر جدید پرند در سی کیلومتری تهران شدیم.
اولین مدرسه ،دبستان پسرانه ای به نام مدرسه شهید فهمیده است.مدرسه ای که نام دولتی بر سر درش نقش بسته است.مدرسه ای با دو نام متفاوت برای شیفت صبح و بعد از ظهر.صبح ها مدرسه دخترانه است و بعد از ظهرها هم پسرانه.مدرسه دخترانه تزکیه نام دارد و وقتی بعد از ظهرها پسرها در آن درس می خوانند نامش به شهید فهمیده تغییر می کند!
از والدین دانش آموزان دختر که پرس و جو می کنم متوجه می شوم که شیفت صبح مدرسه هنوز دولتی است و معلم های باسابقه دولتی و در استخدام آموزش و پرورش مسئولیت آموزش دانش آموزان را برعهده دارند.البته مسئولان شیفت صبح پولی هم از والدین مطالبه نمی کنند و مدرسه به واقع دولتی است.اما در شیفت بعد از ظهر کلی فرق می کند. به سراغ پدر یکی از بچه ها می روم. می گوید مدرسه خودگردان است.ما که نفهمیدیم خودگردان یعنی چه.اما آنچه برایمان ملموس است این است که سطح معلم ها در سال تحصیلی جدید به مراتب از سال قبل پایین تر آمده است .سال قبل معلم پسرم فردی بود با 20سال سابقه تدریس.ضمن اینکه عملکرد خیلی خوبی هم داشت.اما امسال متاسفانه یک دانشجو را برای تدریس آورده اند که نه اولیا از نحوه تدریسش راضی هستند و نه دانش آموزان.
ضمن اینکه سال قبل حتی یک ریال هم بابت تحصیل پسرم به مدرسه پرداخت نکردم.ولی امسال مدیر اصرار دارد که 400هزار تومان به حساب مدرسه واریز کنیم.
از امکانات و تعداد دانش آموزان هر کلاس که می پرسم می گوید:متاسفانه کلاس های مدرسه خیلی شلوغ است و در هر کلاس 40دانش آموز درس می خوانند.
خانم جوان دیگری که پسر سال اولی اش را به مدرسه آورده است هم در باره وضعیت تحصیلی فرزندش ابراز نگرانی می کند و می گوید:اینکه یک دانشجو بخواهد آموزش یک دانش آموز سال اولی را به دست بگیرد جای نگرانی است.آخر این درست است که ما به خاطر اینکه پول کافی نداریم بچه هایمان را موش آزمایشگاهی آقایان بکنیم.من وقتی فهمیدم معلم پسرم تجربه کافی برای تدریس ندارد تصمیم گرفتم او را به یک مدرسه دولتی دیگر در فاز دو ببرم اما مسئولان آن مدرسه به شدت مخالفت کردند و گفتند فرزند شما باید در نزدیکترین مدرسه به محل زندگی تان تحصیل کند.مشکل دیگری هم که داریم این است که دائم از ما پول مطالبه می کنند.مثل اینکه هنوز به این باور نرسیده اند که ما جزو اقشار ضعیف جامعه هستیم و اگر پول کافی داشتیم در مرکز تهران زندگی می کردیم نه پرند. دبستان پسرانه امام رضا(ع) در فاز دو پرند هم یکی دیگر از مدارس خودگردان آموزش و پرورش است که بحث آموزشی آن به خارج از آموزش و پرورش واگذار شده است.سعید بیجاری بازنشسته است و فرزندش در این مدرسه به ظاهر دولتی درس می خواند.از خودگردانی مدرسه که می پرسم می گوید:به ما هم گفته اند مدرسه خود گردان است.اما تنها چیزی که از خودگردانی اش فهمیدیم این است که به هر مناسبتی مدیر از اولیا طلب پول می کند و معلم ها هم همه جوان و بی تجربه اند.پسر من کلاس چهارمی است و از اول ابتدایی در همین مدرسه درس خوانده است.بی غرض می گویم امسال سطح آموزشی مدرسه و معلم ها خیلی پایین آمده و اصلا از معلم پسرم راضی نیستم.معلمشان دانشجو است و اصلا از نحوه تدریسش راضی نیستم.پسرش به میان حرف هایمان می دود و می گوید:ولی آقامون خیلی خوبه.مهربونه من دوستش دارم.پسرک فقط می گوید کلاس هایمان خیلی شلوغ است و 40نفر در یک کلاس درس می خوانیم.بیجاری می گوید هنگام ثبت نام 500هزار تومان به مدرسه پرداخت کردیم و همین چند روز پیش هم مدیر دوباره درخواست 300هزار تومان پول کرد.با این وضعیت اگر پسرم را در مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام کرده بودم هزینه ام کمتر بود. خانم صابری مادر یکی دیگر از بچه هاست و او هم از اینکه کلاسی که پسرش در آن درس می خواند شلوغ است و مجبور است به هر مناسبتی به حساب مدرسه پول واریز کند ناراضی است.وقتی از معلم های مدرسه می پرسم می گوید:معلمشان خوب است و از این بابت خیلی راضی هستم.تنها مشکلی که داریم شلوغی کلاس هاست.او در باره معلم های مدرسه هم می گوید:معلم پسر من بازنشسته آموزش و پرورش است.با تجربه است و به نسبت معلم های دیگر که اکثرشان جوان و دانشجو هستند توانمندتر است.
درددل های والدین و اینکه از سوی مدیر مدرسه مجبور به پرداخت کمک هزینه به مدرسه شده اند را می شنوم و به یاد حرف های همان مقام مسئول می افتم که می گفت:مسئولان آموزش و پرورش بعد از اجاره دادن مدارس به افراد مورد اطمینان خود مدیر و معاون مدرسه را نیز مجاب به همکاری با مسئول مدرسه کرده اند. با وجود اینکه مدیر و معاون مدرسه در استخدام آموزش و پرورش هستند و حقوق و مزایایشان را هم از دولت دریافت می کنند اما موظفند با فردی که با آموزش و پرورش قرار داد دارد همکاری کنند.یکی از مواردی که مدیر موظف به انجام آن است دریافت پول از اولیای دانش آموزان به بهانه های مختلف است.
با یک حساب سر انگشتی به راحتی می توان هزینه های اداره یک مدرسه به روش خودگردان را حساب کردو البته سودی که قرار است به جیب اجاره کنندگان مدارس دولتی برود.بر اساس شنیده های معتبر، آموزش و پرورش به ازای هر دانش آموز سالیانه 450هزار تومان به حساب گرداننده مدرسه واریز می کند و این برای یک مدرسه 600دانش آموزه یعنی 270میلیون تومان.حال اگر این دانش آموزان در کلاس های 40نفره تقسیم شوند باید برای هر مدرسه آن هم در مقطع ابتدایی 15معلم استخدام کرد.معلم هایی که اگر دانشجو باشند ماهیانه 500هزار تومان حقوق می گیرند و این یعنی 67میلیون و 500هزار تومان در سال.رقمی به مراتب پایین تر از بودجه ای که گرداننده مدرسه از آموزش و پرورش دریافت می کند چراکه بر اساس قراردادش با آموزش و پرورش کلیه هزینه های جاری مدرسه از پول آب و برق و تلفن تا دیگر هزینه های جاری نیز توسط آموزش و پرورش پرداخت می شود.این درحالی است که آموزش و پرورش با همین بودجه می تواند معلمان رسمی خود را به کلاس بفرستد و این گونه با آینده علمی کشور و دانش آموزان بازی نکند. سوال دیگری که ممکن است برای هر کس پیش بیاید،تعیین تکلیف معلمانی است که پیش از این در این گونه مدارس تدریس می کردند و در استخدام آموزش و پرورش بوده اند.وقتی این سوال را از آن مقام مسئول می پرسم در پاسخم می گوید: وزیر آموزش و پرورش در ابتدای حضورش در راس نظام تعلیم و تربیت اعلام کرد که این وزارتخانه 100هزار نفر نیروی مازاد دارد و این نیروها می توانند با 20سال سابقه کار بازنشسته شوند.اما اینکه این نیروها به راستی مازاد بوده اند یا معلمان کارآمد هرگز مشخص نشد. جابه جایی معلمان در مدارس نیز کار بسیار راحتی است و تعداد زیادی از معلمان شاغل در مناطق حاشیه ای شهرهای بزرگ حاضرند جایگزین همکاران بازنشسته خود در مرکز استان شوند. نکته دیگری هم که باید به آن توجه داشت این است که بر اساس برنامه ریزی های صورت گرفته می بایست سالانه به ازای بازنشستگی هر تعداد معلم به همان تعداد دانشجو جذب دانشگاه فرهنگیان می شد.اقدامی که امسال انجام نگرفت و به ازای بیش از 35هزار بازنشسته در آموزش و پرورش تنها کمتر از 10هزار دانشجو جذب این دانشگاه شد.این یعنی کاهش تعداد معلمان رسمی آموزش و پرورش طی چند سال و کاهش جمعیت معلمان رسمی از یک میلیون و پانصد هزار نفر فعلی به کمتر از 500هزار نفر.اقدامی که به مرور از میزان تصدی گری آموزش و پرورش بر مدارس می کاهد و در آینده ای نه چندان دور مدارس غیرانتفاعی و غیر دولتی حرف اول و آخر را در نظام آموزشی کشور خواهند زد. مدارس دولتی که اگر اینگونه پیش برود تا چند سال دیگر تابلوهایشان هم تعویض خواهد شد و بی هیچگونه رودربایستی نام غیر انتفاعی بر سردرشان نقش خواهد بست.
همه چیز درباره عطر
بسیاری از مردم فکر میکنند که برای باکلاس بودن باید عطر و ادکلنهای گرانقیمت بخرند چون مرغوبتر و خوشبوترند. این فکر از جهاتی غلط است. هر کسی میتواند با هزینهای اندک عطر مناسب خود را بخرد که از آن راضی باشدعطر یا ادکلن مرغوب و گرانقیمت هم خوب است اما وقتی با بدن شما سازگار نباشد، فایدهای ندارد. یکی از آشنایان عطر بسیار گرانقیمتی خریده بود که به شدت پز قیمتش را میداد اما وقتی آن را به خودش میزد بویی شبیه آب پیاز داشت! پس این واکنش پوست شماست که ملاک است نه جیب شما! این شاید نکات مفیدی در این زمینه باشد. مطمئناً دیدگاه شما نسبت به استفاده از عطر و ادکلن عوض خواهد شد.
چرا گفتیم سازگاری با بدن شما؟ عبارت دقیقتر “سازگاری با پوست شما”ست . باز هم بسیاری از مردم طرز استفاده غلطی از ادکلن و عطرها دارند.آنها را به لباس خود میزنند! نمیدانم شاید عطرهایی مخصوص لباس هم وجود داشته باشد ولی مساله این است که عطر باید روی پوست جواب بدهد. ما دکتر پوست نیستیم ولی به تجربه بیشتر ما دریافتهایم که پوست افراد با یکدیگر متفاوت است. شاید بوی بدن افراد مانند خطوط سرانگشتان مخصوص همان فرد باشد. بنابر این هر عطری احتمال دارد روی پوست افراد مختلف، واکنشهای شیمیایی متفاوت و در نتیجه بازتاب مختلفی داشته باشد. این در اصطلاح علمی یعنی PH و میزان اسیدی بودن یا قلیایی بودن پوست افراد متفاوت است و بطور کلی رایحه عطر باید روی پوست جواب بدهد. دقیقاً کجا؟ چند نقطه از بدن هست که دارای نبض است: پشت گوشها در قسمت زیر آن و کنارههای بینی و مچ دست و مچ پا. گردن هم هست ولی سعی کنید به گردن نزنید چون پوست گردن مقداری حساس است. همان کنارههای بینی و پشت گوش و نبض مچ دست از همه مناسبتر است. ضربان نبض باعث میشود که رایحهی عطر بیشتر در هوا پخش شود. اگر به فاصله ساعد و بازو یعنی میان آرنج و یا پشت زانوی پا و کنار قوزک پا نیز دقت کنید آنجا نیز یک نبض هست و مناسب زدن عطر. اگر پوست شما خشک است میتوانید قبلاً از کرم یا لوسیون استفاده کنید تا ماندگاری عطر بیشتر شود.
یادتان باشد که شما “عطر را به خاطر دیگران میزنید” چون بعد از چند دقیقه شما به خاطر عادت به آن دیگر بویی احساس نمی کنید. پس عطر برای ایجاد احساس بهتر از شما در نظر دیگران است. در هر شغل و سمتی هستید عطر را فراموش نکنید به هر حال بیشتر افراد تقریباً روی یک چیز نقطه اشتراک دارند و آن این که برای بوی خوش احترام قائلند